شبه سردو
دله تنگو
غمه تو
چه میدانی
از دله من؛ تو
چه میفهمی
از نگاه پر غم من ،تو
خوب میدانم
نگاهت تلخ گشته
اسمانت سخت گشته
دلت
همچون
دله من تنگ گشته
شبت در کنج ظلمت محو گشته
دگر تنهای تنهایی
نهایت تو خوده ، مایی