سکوت فریاد من است | ||
به حضورت محتاج بودم که تو رفتی اسمان هم برایت گریست ندانستی چه تفکری در چشمانت بود که مهر خموشی را زدند تو متهم شده ی گذری گذر از من بارها رفتنت را فریاد زدم باز هم ندانستی اغوشت را در هم اتش زدم باز هم نفهیمدی ای عصیان شده ی جاده ی وهم خیالم تو را گم کرده ام تو در تمامی من گنجانده شدی بی انکه کم باشی تو را دوست میدارم باز آ به من که من محتاجه حضورت بودم و تو باز هم ندانستی
[ سه شنبه 90/1/9 ] [ 5:44 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |