سکوت فریاد من است | ||
دگر صدای عشق هم به گوش کس نمیرسد بر این دل شکسته ام کسی گذر نمی کند در این خفای خفته ام کسی سرک نمی کشد گلایه دارم از خودم چرا به عشق نمیرسد ثانیه ها ترا نه ها از همه جا خبر کند باز به گوشت نرسید که عاشقت خطر کند مرا ببین که خسته ام بریده ام کمی بخند بخند مرا ز خود ببر که ماندم به سر رسید ز عشق تو چه ناله ها چه بی عدالتی ها به حد رسید بغضه همین غزل گریست اشک هم خبر نکرد به جان رسیده این غزل کمی نگاه را ببند که شرم دارد این حقیر ببخش اگر جفا بود دلم ز دسته غم گریست برای قافیه بخند چه زود بر دلم زدی او که شکایتی نکرد برو ز دل بریدمت که دل به غیر تو نخواند جواب اشنا کجا که گفت برو دگر نماند هر که در این محفل نور به حد عاشقی رسید بر عاشقش مبارک است جز او کسی خدا نشد غزل به اخرش رسید کسی نگفت چه ها کشید حضوره خسته ام را دوباره اشنا ندید چه زخم کهنه ای ببین درد هم رها نکرد
[ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 5:59 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |