سکوت فریاد من است | ||
وقت رفتنت نبودم اسمونم ابری بوده انگاری خیلی گلایه واسه گفتن جا نبوده دلم از دلای سنگی بدجوری گرفته حاله اشک هم اندازه نداره وقت باریدن میباله ترسم از این یه روزی گم بشم پیشت نباشم راهی بیابونا شم از تو هم خیلی جدا شم یادته با اشک چشمم شستم سنگ مزارت اشکم از اینه میباره واسه دیدن دوبارت لابلای بوته خارها افتادم از بس که سردم نمیدونم شاید خدا چاره کرده دردم شایدم میخواد بمیرم دیگه بهونتو نگیرم شایدم خسته شده بس دنباله یه راهه چارم
[ دوشنبه 90/6/14 ] [ 6:49 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |