سکوت فریاد من است | ||
گلویم در حسرت اب و اب هم کرده فراموشم چنین میسوزد از جانم نوای سخت جانکندن نمیدانم چرا مرگ هم با من نمیسازد دمی بر بسترم بنشین مدامست ارزو نمیدانم چرا ارزو هم با من نمی خواند خیالم تنگی دل بود که از یادت چنین رفتم نمیدانم چرا این دل نمی فهمد ز پا افتاده ام دیگر تمنا میکند دستم نمیدانم چرا دستم نمیگیرد برایش اشک شد باران ولیکن او دعایش شد بیا باران ،ببار باران نمیدانم چرا باران نمیمیرد
[ سه شنبه 90/6/15 ] [ 5:11 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |