سکوت فریاد من است | ||
عشق چنین اغاز شد کیسا ،زیبای همیشه گریزان مدتی است خم چشمانت اسیرمان نموده گر توان خواندن داری بخوان و الی گوش بسپار به اهنگ خواندنت -اگر تمامی دنیا را بخواهی از انت میکنم اگر جانم را بخواهی به نامت میکنم گر ملک و تخت و شاهیم را بخواهی دریغ نمیکنم تنها به شرط اینکه به دیدنم ایی و از حالت خبرم سازی یا نام و نشانی از خودت برایم بیاوری (این بود نامه ی جار زن ) برادر جان بس است اخر به چه قیمت -میسوزم در تب نگاهت که چنین بی پروا این سو و ان سو در پی خوابی هستی که تمام شد بر خیز دیگر توان این را ندارم که اینگونه ببینمت - ای سل، شیرین تر از جانم تو چه میدانی حال پریشان مرا و الی نمیسوختی و چون من ارام میگرفتی کوروش برادرم امروز مریوان به قصد وصلت امده مگر قرارمان این نبود یا مرا از خود جدا نکن یا اگر جدا میکنی این حال و روز را نمیخواهم در تو ببینم - مریوان برای وصلتت چه نیک ساعتی امده ،ارامم ای سل به او بگو کوروش تا ساعتی دگر به مهمانی شما خواهد امد
درود بر پادشاه بزرگ کوروش -درود بر تو مریوان خوشحالم که با امدنت لبخند به روی ای سل باز کردی گویا به قصد وصلت امدی اری اگر اجازه دهید -شنیده ام در قبال وصلت طالب شهر تیسار هستی جسارت است اما با خود گفتم مرز حکومتم به تیسار نزدیک است و تیسار هم یکی از مزهای پادشاهی شماست خود نیز میدانید تیسار از شرایط خوب دفاعی بر خوردار نیست و اگر دشمنی به قصد تیسار وارد حکومت شما شود به اسانی می تواند سلطه یابد ،خواست من تنها به خاطر حکومت تیسار نبود بلکه به خاطر رسیدگی به امور دفاعی این سرزمین بود بازهم امر امر شماست -جسور و زیرکی مریوان،خیر خواهیت کمی انسان را به فکر فرو میبرد تیسار برای من حکومت بزرگی نیست اما برای تو میتواند شروع بزرگی شود مبارکت باشد ،اما ای سل ازدواج با خواهرم به میل و خواست خودش است من هیچ تصمیمی نمیگیرم فقط به وقت نیاز جانسوزش خواهم بود نمیخواهم اجباری در کار باشد ای سل نظرت را بگو خواست خواست شماست بردار من چیزی برای گفتن ندارم -مریوان،خواهرم امانت در دستانت اگر روزی به هر دلیلی ازرده خاطر شود نه تیسار و نه حتی حکومتت قیطریه را هرگر نمیبینی -شیرینی حکومت و وصلتت نوش جانت برای جشن اماده شو به روی چشم
بخند برادر دلتنگی امانم را بریده چشمانت را که نگاه میکنم از یاد میبرم که نو عروسم برای رفتن خیلی زود است با این حال و روزت بگذار کمی کنارت باشم -شیرین تر از جانم اسوده باش وقت ان است که بروی خیالم سخت پریشان توست از ارنوش خواستم که تمام مدت با تو باشد و از حال و روزت مرا بی خبر نگذارد اگر صحبتی یا احتیاجی به من داشتی کافیست به او بگویی نگران من هم نباش من سرگرم پادشاهیم هستم و عشق کیسا عشق کیساست که مرا نگران کرده
فریاد تمامی قصر را پر میکند - سلارز ،سلارز ،سلارز جانم اتش گرفته امر قربان - سلارز تو که همبازی کودکیم بودی تو که همپای رزمهایم بودی تو چرا اتشم را خاموش نمیکنی ،میبینی که شیدای چشمان هستم که خواب بود و رفت تو چرا ارامم نمیکنی جانم فدای شما اما به کلی شما فراموش کرده اید که مرزها و و حومت و مردم پادشاه میخواهند نه مجنون کمی به خود باز ا و چشم باز کن ببین اطرافت را چه گرفته ببین در حکومتت چه اتفاقهایی صورت میگیرد انگاه خواب و خیال هم فراموش میشود . - نمیتوانم اگر بگویم ارنوش به دیدنت امده چه می گویی - ارنوش ،کجاست چه می خواهد چه می گوید خواهرم هم با اوست نه اما خبری از او دارد چه خبر او را اینجا بیاور نمی توانم -چرا مگر چه شده کجاست خودم میروم کوروش خبری که دارد برای حال و روز شما خوب نیست اگر زودتر از این از خواب عشقی که برای خود ساخته بودید بیدار میشدید خواهرتان خواهرم چه سلارز اتشم نزن و خود اتش گرفته ام بگو جانم به لب امد اجازه دهید ارنوش را نزدتان بیاورم
-ای سل به خدای اسمانها و زمین دلم برایت سخت گرفته اگر مریوان ازرده ات سازد همان خواهم کرد که بار اول گفتم اما اگر ... - رنوش یار همیشگی خواهرم از جان من چه خبر اورد ه ای کیسا بر بستر است و از من خواست تنها به شما بگویم به نزدش بروید همین -چرا در بستر چرا فقط همین چه شده مرا معذور نمایید فقط به دیدنش بروید -سلارز تمامی مقدمات را اماده ساز به تیسار می رویم
[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 10:55 صبح ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |