زمانی برای تمدید نفسهایم نیست
اشک بی حوصله ست
هق هق بدون نا
صدا در گلو خفته
اینک چشمانم پر از ندیدن است
پر از ارزوهای ندیدنی
پر از جاهای خالی
انگار تو نیستی تا چشمانم را ببندی
تو را خط زدم با عشق
تو را از خود راندم با انتظار
تو را دوست خواهم داشت با حسرت
و تو را واژه واژه سراییدم با اشک