سکوت فریاد من است | ||
ارتفاعی پست تر از نگاهت نیست دلم میخواهد بنویسم و باز هم از تو بگویم از تو که نبودی و نبودنت همرنگ و بوی تمامیه نوشته های من بود اما اکنون هستی و دیگر رنگ و بویی نمانده هستی و من نمیتوانم بگویم که چه حد تنهایم هستی و دیگر ملالی نیست از دوریه شما چقد دلم تنگ است برای نبودنت برای دلتنگ شدنم برای اشکهایی که ملتمس امدنت بود انگار همین دیروز بود که تو نمیاده بودی و من در سر فکر امدنت را می پروراندم و هر روز صحنه ای از امدنت را تجسم میکردم و حال امدی و هیچ یکی از تصوراتم نبودی و نشد امدی بی انکه من خواسته باشم امدی و در کنارم پهلو گرفتی و ماندی بی انکه من بخواهم بمانی چقد دلتنگم دلتنگ دوباره نوشتنت دلتنگ دوباره خواندنت می رسد روزی مسیحا می شوم در میان سیل مستان مست مستان می شوم ادم و هوا دگر از من نمی یابند اثر در میان جمله مردان مرد مردان می شوم لی لی و مجنون چرا ؟ در میان عاشقان آن در(گوهر) ،پنهان می شوم در سرای لخت لخت دل، نشین من برایت کشتی نوح و سلیمان می شوم
می شوم روزی هم اغوش نسیم ای دریغا فرصتی ،امروز انها می شوم [ چهارشنبه 90/12/17 ] [ 11:56 صبح ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |