سکوت فریاد من است | ||
دگر تاب و توانم نیست دگر همزاد دردم نیست زپا افتاده ام اینجا امانم نیست دلم تنگ است و یاری نیست زسر تا پا همه فریاد خونینم نمیدانم چرا دردم تمامم نیست بیا برگرد و یاری کن مرا در عشق جاری کن زخود بی خود کن انگه که تمام من فقط تو بود چنین بر خود می لرزم چرا دستم نمیگیری منم عاشق جرمم خون بها دارد بگیر جان و نجاتم ده دگر تاب و توانم نیست صدای هق هقم بشنو صدای تلخ جان کندن صدای نازک ان مرغ سرکنده ببین حالا ببین عشقم تماشا کن دگر اسوده میخوابم دگر تاب و توانت نیست میدانم ...
[ چهارشنبه 91/8/24 ] [ 5:16 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |