سکوت فریاد من است | ||
بازم نگاه عاشقم بهت میگه نرو بمونبازم دلت شکایته میگی بسه باید برمبازم نگام پشته درهبازم دلم منتظرهباز تو اتیشم زدیندیدی حتی خاکسترموعیبی نداره مهربون برو خدا پشتو پناتتو رو به حقه عشقمون دیگه عزیز گریه نکنمن که نگفتم تو بدیفقط میگم پیشم بمونباشه برو اشکی نریزدیگه غمی تو دلم نریزخسته شدم بس که ترانه خوندمورفتنه تو تموم نشد
[ یکشنبه 89/8/30 ] [ 4:39 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
سلام به کسی که تو رو از من دزدید اره من همونم ،همون که دارید بهش میخندید سلام به هر چی سنگه اره من همونم همونی که دلش خیلی تنگه گفتی نبودنت برام میشه یه عادت نیستی بیای ببینی کوره چشام با حسرت رفتی دیگه نموندی پای قول و قرارات باشه عیبی نداره کی گفت بیاری طاقت حالا یه عمره بی تو لبام دارن میخونن چشام سیاه میبینن خیلی وقته تو رو ندیدن اسون گذشتی از من وقتی که سخت شکستم اسون بریدی از من وقتی نفس نداشتم دسته دلم رو خوندی رفتی پیشم نموندی
[ یکشنبه 89/8/23 ] [ 5:7 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
اسمون میخوام برات حرف بزنم میخوام بگم ناراحتم میخوام بگم یه وقتایی کم میارم میخوام بیام اون بالاها سر بزارم رو شونه هات بگم منم همونی که یه روز غصتو میخورد وقتایی اروم نبودی تا صبح برات قصه میگفت اما چی بود یهو چی شد رفتی گذشتی از منو غصه شده همخونمو دیگه برای اون میگم، اروم بگیر غصه و غم اسمونه دنیای من نموندی بیشتر تو پیشم کاشکی میشد یه بار دیگه بازم برای تو بگم بازم با ترسو دلهره تو گوشت لالایی بگم دیگه شبام پراز بی تو بودنه دیگه تو رو کم ندارم میونه ترسو دلهره میونه وحم و دغدغه بازم صدای تو میاد (هر شب بهم میگی عزیز،پیشت میمونم تا اخرش تا پای جون)
[ شنبه 89/8/22 ] [ 5:11 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
سلام سلام به مهربونی که مهربونیش تمومی نداره امروزم خوب بود ممنونم به خاطره همه چی به خاطره بارونه قشنگت اسمونه صافو پاکیزت ارامشی که حکم فرمایه به خاطره امروز اره امروزم که چشامو باز کردم بهم صبح بخیرگفتی گفتی پاشو منم پاشو روزتو بهترین شکل بساز امروز همون روزیه که دیروز و همیشه منتظرش بودم دوست دارم بهترین و دوستم بدار [ یکشنبه 89/8/16 ] [ 5:33 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
اهای خبر خبر دار نبر این قصه رو از یاد میخوام تو سرزمین دلها برات بگم یک قصه قصه ای که اومد نشون داد دردای دفن و پنهون قصه ای که درازه واست شادی نمیسازه میخوام برات قصه بگم یک قصه پر غصه بگم میخوام که یار من باشی لحظه ای که دارم میگم زیر گنبد کبود زیر سقف بلند اسمون طبق رسم و رسوم این زمون یکی بود یکی نبود کی بود تو شهر قصم منو شکست با غصم کی بود بالای عشقمو نشون گرفت با تیرش کی بود میگفت هر کی میخواد نباشه فقط ما با هم باشیم همیشه اره اینو میگم به عنوان یک قصه تا حلقه گوشت شه نشی یکوقت بازیچه یک روز اومد بهم گفت اهای مداد رنگی راست راسی خیلی قشنگی یک روز دیگه بهم داد گلی از یک گلخونه گفت بگیر اینم همخونت روزای بعدی رو واسم ساخته بود یک اسمون پر از ستاره رنگی وای که دلم ازش پره به یاد اینه روزایه دلم ازش غم داره یک روز اومد بهم گفت آهای مداد رنگی تویی که بهت میگفتم خیلی قشنگی دفتر نقاشیمو پر کردم از مداد رنگی دیگه لازم ندارم مداد به این قشنگی وای که یهو دلم ریخت چه دردی تو قصم ریخت اون که گذشت و رفتش من بودم و نقاشی من مندم و یک دنیا خاطره های رنگی اره بازم بهت میگم تو سرزمین قصه نشو واسه هیچ کسی یک جور مداد رنگی بلکه باهاش بازی کن نقاشیهاشو تو هی تا میتونی پاره کن [ یکشنبه 89/8/16 ] [ 5:28 عصر ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
سلام به مهربونم مهربون امروز اولین روزه اولین روزه شروعه بهترینه دوستای خوبم سلام از همه عزیزانی که به من سر میزنن ممنونم از امروز به بعد با دست نوشته های من بیشتر اشنا میشید بدون هیچ توقعی برای شما مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد به امید فرداهایی بهتر در کنار هم خدایا این دم اخر بزار یکم پیشش باشم [ پنج شنبه 89/8/13 ] [ 8:37 صبح ] [ زهره دهقان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |